کاش تنها یکبار چکمه هایم در جاده می افتاد و
همه میگفتند
زیر این باران پای افتاده ی کیست
تو چکمه هارا می اوردی و
خانه ام از رطوبت باران پر میشد
کاش در گلدان کوچکم تخم حواصیل میکاشتم و
تو میگفتی\"این خاک بوی غریبی دارد\"
یا وقتی در بستر چشمانم را خواب میگرفت
کسی در کوچه فریاد میزد
\"آهای میخک داریم\"
و کرکره ها میگفتند
پنجره رنگ باد را فراموش کرده است...
زنده یاد\"کرامت الله بیک وردی\"