loading...
شعر و داستان شهر قائمیه
رامین حسنی-a-one- بازدید : 31 سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

به نام خدا

سقوط یا سعود،مسئله این است؟!!-مقاله-

به جرئت می توان گفت:بزرگترین ویژگی صعود یا سقوط در هر کدام از جوامع جهانی،از غرب تا شرق و از توسعه یافته تا در حال توسعه،از بعد کوچک خانواده گرفته تا تمام جامعه که بازهم اجزای آن  را یکایک افراد همان خانواده تشکیل می دهند،با همبستگی خود نقش زیادی در پیشرفت مرکزی مبحث مد نظر در بعد خاص خود را دارند.

موضوع وحدت به معنای واقعی کلمه جنجال و آشوب راه انداختن نیست،خواباندن جنجال است.

خانواده ها در این امر بسیار سهیم هستند.کودکی که در خانواده ای با شرایط نا مطلوب، جدایی و عدم همفکری والدین رشد پیدا می کند،از نوعی استقلا طلبی پیروی می کند که تمام دنیا را از آن خود می پندارد و نام آنارشیست بر روی خود می گذارد و با فاصله از جامعه وحدت را تضعیف می کند.

همفکری و مشورت و سخن و کلام شیوا در تمامی بستر ها از خانواده و مدرسه و شهر گرفته تا کشور و جهان نیازی انکار ناکردنی است.

در جامعه ای که وحدت نباشد،خودخواهی رشد پیدا می کند و نهال مهر و نزدیکی به یکدیگر را می سوزاند.در دنیا اقوام و ملل گوناگونی با رنگ و شکل و زبانی متفاوت از هم در کنار یکدیگر برای مصلحت خویش و زندگی خود به سازش می پردازند.

از یک قوم نبودن دلیل خوبی برای دشمنی نیست.

سرچشمه ی همه ی ما یکسان است.

تفاوت در ظاهر، قدرت یکی شدن ما را  در باطن و همدلی را از هم فرو نمی پاشد.

وحدت از من تشکیل نمی شود،وحدت از من هایی تشکیل می شود که خود را ما نام نهاده اند و زیر یک پرچم واحد زندگی می کنند و به دور از هرگونه تظاهر به برتری و تفاوت های جزئی برای هم،آینده ی خود را می سازند.

یکی بودن و یکی شدن با نزدیکی قلب ها در هر کجای این جهان پهناور امکان پذیر است.روح انسان یعنی تله پاتی و تله پاتی یعنی اگر به خواهی جمله ی یک روح در چند بدن به وقوع می پیوندد.

این موضوع از یک مکان خاص آغاز نمی شود و به یک نفر ختم نمی گردد.

وظیفه ای است، همگانی که یک مسابقه ی برد-برد نام می گیرد.

این چنین جامعه ای راه پیشرفت را از روستا گرفته تا کشور خواهد شناخت و صعود می کند اما خلاف این موضوع و ذره ای کار شکنی نابودی کل اجزا را در پی دارد.

همه،یعنی:وحدت.

رامین حسنی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 9 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

سلام.وقت بخیر.از همه ی دوستان عذر می خوام بابت این پست اما من حقیر و وادار به نوشتن این مطلب کردن،من خبرنگاری می کنم،روزنامه نگاری می کنم،شعر میگم،داستان می نویسم،عکاسی و ساخت وبلاگ هم انجام می دادم و متعلق به هیچ گروه و جبهه ای نیستم و فقط برای دل خودم کار می کنم و به فکر پیشرفت شهر و اصلا کشورم هستم و کاری به سیاست در حال حاظر ندارم و اگر چیزی میگم اسمش درداجتماعی نه حرف های سیاسی.

لطفا دردسرساز نشوید.

به پیشرفت شهر و افراد و پیشینه ی آنان لطمه وارد نکنید.

من کارم و در چارچوب قانون و نظام انجام میدم و از هیچکس ترسی ندارم.

باتشکر

رامین حسنی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 18 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

سکوت تلخی بر لب هایم می نشانم که نکند با حرف من بدبختی، بدبخت ترشود
من همان شبگرد تنها هستم که در کوچه پس کوچه های این شهر به دنبال معنی جستجو می کنم اصل هستی را


رامین حسنی

... .

رامین حسنی-a-one- بازدید : 13 شنبه 30 فروردین 1393 نظرات (0)

 

انسان برای تکمیل شدن پا به زمین گذاشت

فلسفه ی آدمی تکامل است

هر لحظه ی ما،متفاوت از دیگر لحظه ای است

ما می توانیم چرا که ثابت کردیم

آنکه با تاریکی شب به جنگ ما آمد

نمی دانست که ما صبح را دیده ایم

نمی دانست که ما طلوع خورشید را دیده ایم

نمی دانست که ما فتح کنندگان تاریکی با نور هستیم

موفقیت در کف دستان من و شما است

ما،در چند قدمی آب،شهری آباد داریم

کمی تلاش بیشتر

کمی صبر بیشتر

کمی خواستن بیشتر برای توانستن

سحر نزدیک است

بیایید من ها را ما کنیم

... .

مسئول کانون ادبی چشمه چنار قائمیه(کتابخانه ی عمومی)

رامین حسنی

 

 

رامین حسنی-a-one- بازدید : 11 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

سخن ندارم که بگویم
اشک ندارم که از گونه خویشتن خویش سرازیر سازم
حالت غریبیست زندگنی نکبتی من
مرغ سکوتم جوجه داد و بکارتش را به یک قوقولی قوقو خروس همسایه فروخت
.......................
..............
......


رامین حسنی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 11 شنبه 23 فروردین 1393 نظرات (1)

 

چرت و پرت،بدون هم نمیشه=

من آن،مرد بی ترانه،تک به تک

ایستاده ام لب حوض

کنم آب در الک

مسافری کاغذی ام،کنار حوض،تنها

منتظر برای گذشتن از غبار

تو ذهن من،پر بود از حرف و حساب های بی کتاب

من آن مرد تنها،تو دست باد،بی پناه

می گفت و می نوشتم،:،دیکته ی بی غلط رو

همش می گفت همیشه،سین ستاره کم هست

تو دیکته ی بی غلط،آدم مفت،زیاد هست

همیشه تا رسیدن فاصله چند قدم هست

اما رسیدن واسه ما،بیشتر از عمر نوح است

با سپاس از شما خوبان

رامین حسنی

بزرگ آسیایی

a-one

رامین حسنی-a-one- بازدید : 10 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

حالت غریبی ست تنهایی

حتی صدای خفاشها را هم میشنوی

.

.

.

و حالت غریبی ست

وقتی حتی خفاش ها هم

 

مسخره میکنند تو را به جرم تنهایی...

 

شایان هوشمندی _ناقوس_

 

رامین حسنی-a-one- بازدید : 23 دوشنبه 07 بهمن 1392 نظرات (0)

کاش تنها یکبار چکمه هایم در جاده می افتاد و

همه میگفتند

زیر این باران پای افتاده ی کیست

تو چکمه هارا می اوردی و

خانه ام از رطوبت باران پر میشد

کاش در گلدان کوچکم تخم حواصیل میکاشتم و

تو میگفتی\"این خاک بوی غریبی دارد\"

یا وقتی در بستر چشمانم را خواب میگرفت

کسی در کوچه فریاد میزد

\"آهای میخک داریم\"

و کرکره ها میگفتند

پنجره رنگ باد را فراموش کرده است...

 

زنده یاد\"کرامت الله بیک وردی\"

 


رامین حسنی-a-one- بازدید : 16 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

با تکه ی ابری بپوشان آسمانم را

تا هیچکس دیگر نفهمد درد نانم را

من گفته بودم دوستت دارم ولی گاهی

تهدید می کردی که می بویی دهانم را

تنها دو چشمت بیقرارم کرده اند آری

دریا گرفته بیخود از من این و آنم را

بر بام این دنیا خدا خیلی غریبم من

دارم به سمتت می گذارم نردبانم را

درمانده بودی دیگر از آرش پرستی ها

اصلا نبايد می پرستیدی کمانم را

گفتی زبان بچه ها را خوب می فهمی

توفیق اجباری شکسته کودکانم را

شاعر به رسم گفتنی ها می رود اما

باید بفهمی خوب من زخم زبانم را

مسعود هوشمندی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 8 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

 

با سادگی گاهی شبیه ابر می باری

این روزها از من مبادا چشم برداری

باید حسادت های چشم شهر را فهمید

وقتی که چشمانی پر از دلدادگی داری

هرچند می دانم فراوان دوستم داری

هرچند می ترسم از این ترکیب تکراری

امروز باید با خیابان مهربان باشی

حتی اگر از عابرانش سخت بیزاری

آتشفشانی یا زمستانِ . من نمی دانم

ای از بلندای دماوند و دنا جاری

ای دوره گرد روزهای سرسری برگرد

برگرد اینجا پیش ساعت های دیواری

از این خیابان یک نفر امروز خواهد رفت

تا شب بخوابد گوشه ای از روی ناچاری

مسعود هوشمندی

 

رامین حسنی-a-one- بازدید : 7 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

سرما دويده كنج اتاقي كه آتش و ...      

        سودابه اي كه مي گذرد از سياوش و...     

         تكنو و سبك جاز، صدا ، سوت ، غلغله         

          همراه با نواي دل انگيز دلكش و ...             

   اسكندري لطيف و پس كوچه هاي عشق

  مجنون نا به كار و وحشي و سركش و...

            خطي به دور (عشق) و (خوبي؟ فداي تو)        

            احيا شده كثافتِ گندِ تنِ لش و ....            

       شاعر نشسته بين غزل هاي مسخره    

آن جا كنار قافيه هايي مشوش و ...

دارد غزل به آخر خود مي رسد ولي

يك قافيه كم آمده ؛ جايش (...) و...

 

 

 

مهدی مزارعی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 10 چهارشنبه 25 دی 1392 نظرات (0)

می روم ولی دل شما تکان نمی خورد

می روم و زخم اندکی به جان نمی خورد

می روم و داغدار قصه های نور!هی...

کوچه تان که حسرت عبورمان نمی خورد

یک نفر که پا نهاده بر دل سبک سرم

یک نفر ز دوری تو آب و نان نمی خورد

التماس" خانه ی حضور" درد" بی کسی

واژه های شعر من به هر زمان نمی خورد

می روم و فال هات هی ترانه می شوند

بعد از این سفر زمین به آسمان نمی خورد

ـ بی خیال روزهای سبز عشق و عاشقی

می روی ولی بدان دلم تکان نمی خورد..

 

 

 

 

مهدی مزارعی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 8 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)

یک روز
از همین کوچه، که رفته ای
بر می گردی
از پیرمرد سر کوچه
سراغم را می گیری
اما کسی خانه نیست
.
سال هاست
سر همین کوچه
منتظرت هستم
.
کریم محمدی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 33 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)

با سلام

لینک زیر متعلق به فایل پی دی افی نوشته ی آقای رامین حسنی می باشد که چکیده ای از کتاب مکاتب ادبی اثر سیدرضا حسینی میباشد

این مطلب در استان فارس مقام آوری نیز داشته است.

با دانلود و استفاده علاقه خود را به هنر و ادب افزایش دهید.

باتشکر

ادمین

لینک:

 



http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=2216400516795e79f95d062eb9b2a1a9

رامین حسنی-a-one- بازدید : 7 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)

بیچاره دستگاهی که وصل است به قلب من

گاهی صدای سوت میدهد،گاهی صدای داد

گاهی صدای ناله های پریچهر را و باز

گاهی صدای یک اقاقی خسته توی باد

                                                      

 

                                          خط های مبهمی که هر روز میکشد

                                         هر روز چهره ی تو را میکشد به هم

                                         هر روز تو را سرد تر میکندبه من ومن

                                          هر روز نا امید تر انگشت میکشم به هم


ناگهان سوت ممتد،دستگاه

قطره اشکم که میچکد توی اب که ...

من اخرین تلاش را کرده ام ولی

ای لعنت بر این دستگاه خراب که ...

شایان هوشمندی_ ارخشا_

رامین حسنی-a-one- بازدید : 12 یکشنبه 17 آذر 1392 نظرات (2)

 

غریو باد سرد از سوی کوه و دشت می اید

کمی هم برف میبارد ....

صدای خسته ی یک اسب توی جنگل خاموش

به سوی مرگ میتازد

وسم بر خاک میساید...!!!

 

زمیتن را رعد رعب انگیز میلرزاند

و اسب خسته را هی بیشتر از پیش میترساند

 

صدای شیهه های خسته اش پیوسته می امد

که گویی خسته است از انچه می دانست و میداند

 

وشب انگار که بر وحشتش پیوسته می افزود

صدای زوزه ی گرگان و مه هر لحظه می افزود

 

و ناگه اسب از ان محدوده ی خاموش بیرون رفت

و اندیشید....

به سوی دشت های روشن و پر نور میتازید

ولی در دشت ها هم برف میبارید...!!!

غریو باد سرد از سوی کوه و دشت می اید

کمی هم برف میبارد...

صدای خنده ی کفتار می اید...

 

و نا گه خسته و وحشت زده بر خواستم از خواب

و دیدم برف سنگینی درون دشت باریده است

واسبی هم به روی برف های سرد خوابیده است

که گویی با خودش برده هزاران حرف را در خواب

به زیر ردی از مهتاب...!!!

 

غریو باد می اید

کمی هم برف میبارد...!

 

شایان هوشمندی_ارخشا_

19/بهمن/1391

رامین حسنی-a-one- بازدید : 20 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (0)

شب میرسد ز راه و تو را میکند طلب

از ان ستیغ شوکت ویرانه اش پلنگ

در کام دره میرود این خال دار عشق

از ماه میرسد به سیاهی سقوط سنگ

 

ای ماه از ورای شب تیره ی زمین

بر ما بتاب از نفست روشنی ببار

بر ما که قرن هاست فسیلیم و بی جهت

هی غلت میزنیم در این تنگی مزار

 

ما راه میرویم نفس میکشیم و بعد

لبخند میزنیم بر این ایه های تلخ

هی قد میکشیم از انبوه رنج ها

قد میکشیم ساده در این سایه های تلخ

 

قد میکشم به کوری چشمان گرگ ها

این گرگ ها که بر تن من پوزه میکشند

مسموم میشوند از عصیان شعر من

این گرگ ها که مرگ مرا زوزه میکشند

 

قد میکشم چو پیچکی از شاخه ی درخت

سر میکشم به ان غایت کبود

در جنگلی که مرا زنده به گورم نمو ده اند

از من هزار مرتبه بر ریشه ها درود!!!

 

من ریشه میدوانم از این لحظه تا ابد

من ری شه میدوانم و فریاد میشوم

دنیا پر از صدای من است و من از صدا

پر میشوم و دوباره ازاد میشوم

 

ازاد می شوم من و ازاد میشوی

اباد میکنیم درختان مرده را

قد میکشیم ساده سر سبز میکنیم

ویرانه های جنگل از یاد برده را

همیلا محمدی

 

رامین حسنی-a-one- بازدید : 46 چهارشنبه 06 آذر 1392 نظرات (0)

سرباید و نباید بزند به سیم اخر

نفسی اگر بیاید بزبد به سیم اخر

 

زدم از حسادت او در و شیشه را شکستم

چه کنم پدر بیاید بزند به سیم اخر

 

سر صحبت غزل هم شده کشمکش دوباره

که غزل دوباره شاید بزند به سیم اخر


سر هیچ و پوچ چشمت همه را طلاق دادم

چه کنم خدا بخواهد بزند یه سیم اخر

 

بسی استخاره کردم که دلش بدست ارم

چه نتیجه خوب یا بد بزند به سیم اخر


غلام علی حیدری

 

 




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رامین حسنی-a-one- بازدید : 15 دوشنبه 20 آبان 1392 نظرات (0)

پشت هيچستان شنيدم ناله ي سهراب را

ميشود ديدن در انجا رد پاي اب را

سالها ميمرد سهراب و کسي حتي نديد

شعر هاي او درون هجم سبز خواب را

گفت سهراب از زمين و اسمان تا بلکه ما

پس بگيريم از سياهي نور هر مهتاب را

رفته رفته رخنه زد شب در درون قلب ما

تاکه ماهاهم شکستيم حرمت شبتاب را

عاقبت هم ميرسد روزي که از اشعار او

جا نهيم اينجا فقط يک جمله ي کمیاب را....

رامین حسنی-a-one- بازدید : 17 جمعه 17 آبان 1392 نظرات (1)

مجنون نه ! من باید خودم جای خودم باشم

باید خودم بی واژه لیلای خودم باشم

عمری مرا دور تو گردیدم دمی بگذار

گرداب نا آرام دریای خودم باشم

شیدایی شب های بی لیلا به من آموخت

باید به فکر روح تنهای خودم باشم

بیهوده بودم هرچه از دیروز تا امروز

باید از امشب فکر فردای خودم باشم

بگذار من هم رنگ بی دردی این مردم

در گیرودار دین و دنیای خودم باشم

اما نه...! من آتش به جانم، شعله ام، داغم

نگذار یک پروانه هم جای خودم باشم

حیف است تو خاتون خواب هر شبم باشی

اما خودم تعبیر روًیای خودم باشم

من مرغ عشقی خسته ام، کنج قفس تا کی

آیینه دار بی کسی های خودم باشم

باید تو در آیینه ام باشی تو می فهمی؟

حیف است من غرق تماشای خودم باشم

حیف است تو خورشید عالمتاب من باشی

من سایه ای افتاده در پای خودم باشم

باید ردیف شعر را  لَختی بگردانم

تا آخرین حرف الفبای خودم باشی

هر جمعه را مشتاق تر خواب تو می بینم

تا هشت روز هفته لیلای خودم باشی

دکتر محمد حسین بهرامیان

رامین حسنی-a-one- بازدید : 11 جمعه 17 آبان 1392 نظرات (1)

گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی

اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی

یک روز شاید در تب توفان بپیچندت

آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی

بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست

باید سکوت سرد سرما را بلد باشی

یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید

نامهربانی های دنیا را بلد باشی

شاید خودت را خواستی یک روز برگردی

باید مسیر کودکی ها را بلد باشی

یعنی بدانی " مرد در باران " کجا می رفت

یا لااقل تا  " آب - بابا "  را بلد باشی

حتی اگر آیینه باشی، پیش این مردم

باید زبان تند حاشا را بلد باشی

وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری

باید هزار آیا و اما را بلد باشی

من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم

اما تو باید سادگی ها را بلد باشی

یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...

یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی

چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری

باید تو مرز خواب و روًیا را بلد باشی

بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!

باید زبان حال دریا را بلد باشی

شیراز رنگ خیس چشمت را نمی فهمد

ای کاش رسم این طرف ها را بلد باشی

دیروز- یادت هست- از امروز می گفتم

امروز می گویم که فردا را بلد باشی

گفتی :" وجود ما معمایی است...." می دانم

اما تو باید این معما را بلد باشی

دکر محمد حسین بهرامیان

رامین حسنی-a-one- بازدید : 21 جمعه 17 آبان 1392 نظرات (1)

به رَحِم مثل درد چسبیدم

تا به دنیا نیاورد من را

که به دنیای دیگری نبرم

حس موروثی نبودن را

***

مادرم درد می کشید از من

ضربه می زد به قلب من ضربان

تا که بالا بیاورم خود را

مثل حرف نگفته ای به زبان

***

وسط فال قهوه ای گم شد

و مرا غرق خواب کرد و گذشت

زندگی اشتباه محضی بود

که مرا انتخاب کرد و گذشت

***

کودکی قد کشید در رَحِمت

و به باور رسید مردن را

مثل من که بزرگتر شده ام

حس تلخ فریب خوردن را

***

از تو از هر چه بود افتادم

تا که بعد از تو جاودانه شوم

تا به آغوش مهربان کسی

غم دوریت را بهانه شوم

***

ساده بودم درست مثل خودت

خام بودم دچار عشق و جنون

تن به هر چیز دردناکی که

تن به تیغی که غوطه ور در خون

***

تن به سرگیجه های لعنتی ام

وسط عشق های بی فرجام

تن به این زندگی که جز مردن

گریه ام می کند هنوز مدام

***

خسته از بودن و دچار شدن

خسته از درد نیمه جان بودن

امن آغوشمان دریده شده

خسته از گرگ مهربان بودن

***

از تو تکرار می شدم هر روز

زندگی درد ریشه داری شد

تبر سرنوشت ریشه زد و

زندگی مثل یادگاری شد،

***

که به دستان کوچکم دادی

و نوشتیم... اتفاقی بود

و گذشتیم ساده مثل تبر

از سر زندگی که خیلی زود...

***

نه خودم را به مرگ نسپردم،

تا که خود را شبیه گرگ کنم

دست تقدیر را بگیرم و بعد

ببرم با خودم بزرگ کنم

***

پایان

 

 

+ نوشته شده در  جمعه هشتم مهر 1390ساعت 8:47 بعد از ظهر  توسط سمیه ایمانی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 12 جمعه 17 آبان 1392 نظرات (0)

سر ِرفتن نداشت اما رفت

تا به پایان ِبهترش برسد

آنقَدَر قصه درد پایان داشت

که نمی خواست آخرش برسد

***

خسته از راه دور می آمد

مرد میدان جنگ بر دوشش

قصه یک خاکریز تنها که

نعش خمپاره ها در آغوشش

***

کودکی با عروسکی غمگین

توی آغوش جنگ افتاده

جنگ اغوش گرم و ناامنی

که به هُرم گلوله تن داده

***

کسی انگار هیچوقت ندید،

توی این سالهای بغض آلود،

مادر و انتظار ِبیهوده

کسی انگار هیچوقت نبود

***

می چکید از ستاره ها هر شب

داغهایی که تازه تر بودند

توی این شهر خرم و آباد،

چشمهایی همیشه تر بودند

***

سفره از اتفاق پر شده بود

نوعروس ِلباسهای سیاه،

زیر خمپاره و منورها

مرد خود را نشسته چشم به راه

***

در دلش شور و شوق زندگی و

بی خبر قصه جنگ می آورد

سفره از خون و خاک وآینه بود،

جای گلها تفنگ می آورد

***

سوت خمپاره در کل و آژیر،

در شب ِمتن اتفاق افتاد

آینه از خودش بهم پاشید

در پریشانی ِاتاق افتاد

***

آن شب از زایمان ِدرد آمد،

آسمان باز روسپید شده

بغض راوی شکست و با خود گفت:

سوژه در داستان شهید شده

 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم مرداد 1391ساعت 9:41 قبل از ظهر  توسط سمیه ایمانی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 17 جمعه 17 آبان 1392 نظرات (1)

حتما دلی تنگ میشود

وقتی آب چیزی نیست که در آغوشش بگیری

و چیزی دیگر بیافرینی

از امروز به بعد

زاینده رود هم به خلیج می ریزد

من نیز از زبان یهودی ترین شاعر

مسلمانی ام را

 به خلیج نمی دانم فارس می ریزم

و سهم شما را از دلتنگی آبها می دهم

خلیج نوعروس وطنم

من وکیلم یا....

اگر به بهانه ی چیدن گل برگردی

مریم ها هنوز بیدارند.

 

مسعود هوشمندی -هیاهو

بوشهر -زمستان ۸۹

رامین حسنی-a-one- بازدید : 14 چهارشنبه 15 آبان 1392 نظرات (0)

انچنان سیلی به گوشم زد دلم تا قلب رفت

رحم کن حجم دردت قد ظرف سینه نیست


گاه گه در زندگی چیزی خلاف میل هست

اینچنین از هم بریدن یک هویی سنجیده نیست


میتوان از دست هم دلگیر بود یک چند روز

ماه من!اما بدان این چیز ها بخشیدنیست


بچگی کردم خودم هم خوب میدانم ولی

بچه ام از بچه بد دیدن جوابش کینه نیست


مانده ام اینجا اسیر قفل در های دلت

وا نکن در را ولی این قفلها پوسیدنیست...

شهاب هوشمندی

رامین حسنی-a-one- بازدید : 10 چهارشنبه 15 آبان 1392 نظرات (0)
عجيب است
حتى رفتگرهم
بانفرت نگاهم ميكند
انگار
ريختن برگهاهم تقصيرمنست...
بیچاره همیشه ابدی است.
رامین حسنی
a-one

 

رامین حسنی-a-one- بازدید : 11 چهارشنبه 15 آبان 1392 نظرات (0)

 

امشب از اشتیاق دیدن تو

 

توی دستم مداد می رقصد

 

دختر بی قرار گیسویم

 

توی آغوش باد می رقصد

 

 

 

روی چین های دامنم امشب

 

گل به گل هی ستاره می روید

 

هر ستاره جرقه می زند و

 

می شود شعر و از تو می گوید

 

 

 

چشم های نجیب پنجره ام

 

در تب انتظار تو باز است

 

روی ایوان نشسته گنجشکی

 

که به شوق تو خیس آواز است

 

 

 

مثل دیوانه های مست و ملنگ

 

با خودم حرف می زنم امشب

 

عنکبوتانه تارهای تو را

 

دور این کوچه می تنم امشب

 

 

 

کوچه بن بست می شود انگار

 

تا تو را در خودش اسیر کند

 

سنگفرش از هراس می میرد:

 

ــ نکند او دوباره دیر کند

 

...

 

می پرم از خیال آمدنت

 

روی کاغذ ، مداد می افتد

 

در تنم هی ستاره می سوزد

 

توی آغوش باد می افتد...

 

گرد اورنده مینا انصاری فر

 

همیلا محمدی - ۲ مرداد ۸۹

 

 

رامین حسنی-a-one- بازدید : 14 چهارشنبه 15 آبان 1392 نظرات (0)
مثل يك... يك قطار بي واگن
كه نديده هنوز پشتش را
مي روم بي خيال تنهايي
تا ته ايستگاه اين دنيا...

فارغ از هر مسافر و هر بار
با همين آتشي كه من در دل...
مي شوم جيغ جاي هر سوتي
توي كابوس هاي هر تونل

دور بي حاصلي كه عمرم بود
مثل يك راه مي رود در من
كودكي هم نمي زند سنگم
سنگ هم دود مي شود در من

توي اين لوپ تا ابد بازي
مي روم من، ولي كجا؟ تا چند؟!
ريزعلي پيرهن ندارد آه ه ه
كوه ها پس چرا نمي ريزند؟

کریم محمدی
اده ...

گرد اورنده محمد محمدی

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ از آن تمامی هنر دوستان است هرچه دل تنگت می خواهد بگو a-one
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 54
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 114
  • بازدید کلی : 2,282