loading...
شعر و داستان شهر قائمیه
رامین حسنی-a-one- بازدید : 16 جمعه 17 آبان 1392 نظرات (1)

مجنون نه ! من باید خودم جای خودم باشم

باید خودم بی واژه لیلای خودم باشم

عمری مرا دور تو گردیدم دمی بگذار

گرداب نا آرام دریای خودم باشم

شیدایی شب های بی لیلا به من آموخت

باید به فکر روح تنهای خودم باشم

بیهوده بودم هرچه از دیروز تا امروز

باید از امشب فکر فردای خودم باشم

بگذار من هم رنگ بی دردی این مردم

در گیرودار دین و دنیای خودم باشم

اما نه...! من آتش به جانم، شعله ام، داغم

نگذار یک پروانه هم جای خودم باشم

حیف است تو خاتون خواب هر شبم باشی

اما خودم تعبیر روًیای خودم باشم

من مرغ عشقی خسته ام، کنج قفس تا کی

آیینه دار بی کسی های خودم باشم

باید تو در آیینه ام باشی تو می فهمی؟

حیف است من غرق تماشای خودم باشم

حیف است تو خورشید عالمتاب من باشی

من سایه ای افتاده در پای خودم باشم

باید ردیف شعر را  لَختی بگردانم

تا آخرین حرف الفبای خودم باشی

هر جمعه را مشتاق تر خواب تو می بینم

تا هشت روز هفته لیلای خودم باشی

دکتر محمد حسین بهرامیان

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط کریم محمدی در تاریخ 1392/08/18 و 19:07 دقیقه ارسال شده است

سلام.
تبریک به خاطر این وبلاگ عالی.
مرسی که شعرهای آقای بهرامیان رو این جا کار می کنید


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ از آن تمامی هنر دوستان است هرچه دل تنگت می خواهد بگو a-one
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 54
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 111
  • بازدید کلی : 2,279